شــهیــدِ اکبــــــــر "تارنمای تخصصی شهید اکبر چهره قانی"

شــهیــدِ اکبــــــــر      "تارنمای تخصصی شهید اکبر چهره قانی"
طبقه بندی موضوعی

شهید اکبر چهره قانیدو یار وفادار در کنار همدیگر(شهید اکبر چهره قانی و شهید دکتر مصطفی چمران)

اکبرم! برادرم! مهربانم! هم رزمم! هم سنگرم! شربت شهادت بر تو گوارا باد. تو می گفتی محافظ منی و نمی خواهی لحظه ای از من جدا شوی، و گاه گاهی که تنها بیرون می رفتم بشدت عصبانی می شدی و تندی می کردی. اکنون چگونه است که مرا تنها گذاشتی.....(منبع:tebyan.net)

(بخشی از کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست/نوشته شهید چمران)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۲۲:۳۲
خادم الشُّهدا

مصاحبه خانم میرلوحی فرزند شهید نواب صفوی و همرزم شهید اکبر چهره قانی با مجله"خانواده و زنان" درباره روحیه شید اکبر چهره قانی و نحوه شهادت ایشان:

اکبر چهرقانی و چند نفر دیگر در جیپ روباز دنبال ما می آمدند. در حین حرکت با هم شوخی می کردند. از هم سبقت می گرفتند. تا به محلی رسیدیم که درگیری خیلی شدید بود. حرکت کردیم. به کنار جاده اهواز ـ سوسنگرد رسیدیم. دکتر به من گفته بود برو نیروهای لبنانی را بیاور. احساس کردم دکتر مرا دنبال چیزی می فرستد که در خط نباشم. تا من بروم و لبنانیها را از آن خط به اینجا بیاورم، طول می کشد و بنابراین دنبال دکتر رفتم و با فاصله 10 ـ 5 دقیقه عقب تر از او حرکت می کردم. درگیری آن روز آنقدر عجیب بود که حد نداشت....

متن کامل در ادامه مطلب

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۸:۵۴
خادم الشُّهدا

خاطره ای از رسیدن خبر شهادت اکبر چهره قانی به روستای چهره قان،به نقل از عمو زاده ی شهید :

در حال خواندن نماز بودم ساعت4 عصر بود یکی از فامیلهامون آمد گفت میخوام یه چیزی بگم نمیخوام کسی بشنوه. کسی فکر نمی کرد اکبر شهید شده باشه.مادرم گفت چی؟بگو .گفت اکبر فوت کرد( شهید شد).سر نماز خیلی حالم خراب شد.تا یک سال نتونستم با اون حرف یزنم .خیلی خونمون شلوغ شد تو خونه سروصدا شد از خبر شهادت اکبر.توی روستا خیلی شلوغ شد چون اولین شهید روستا بود مردم خیلی ناراحت بودن عموی منو همه میشناختن.مردم  یه مینی بوس از چهرقان به تهران رفتند برای تشییع جنازه اکبر.....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۳:۴۳
خادم الشُّهدا

حماسه آزاد سازی سوسنگرد به روایت شهید چمران

دشمن درست به پشت جاده رسیده بود، من هم اجباراً پشت یک برجستگی کوچک خاک که حدود 50سانتیمتر ارتفاع داشت سنگر گرفتم. اکبر در طرف چپ، و عسکری در طرف راست من بر زمین درازکش خوابیدند. اکبر مطمئن بود که هر سه ما شهید می‏شویم. فرصت سخن گفتن هم نبود، فقط شنیدم که اکبر زیر لب می‏گفت: «آنقدر از دشمن می‏کشم تا شهید شوم.» خود را بر روی زمین جابجا می‏کردیم و مسلسل خود را آماده تیراندازی می‏نمودیم که یکباره چهار تانک و زره‏پوش بر روی جاده سوسنگرد بالا آمدند و همه دشت جنوب زیر رگبار گلوله آنها قرار گرفت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۲:۴۹
خادم الشُّهدا

"رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست "نام کتابی است از دست نوشته های شهید دکتر مصطفی چمران.درد  دلهایی که این بزرگ مرد تاریخ در بحبوحه ی جنگ حق علیه باطل به ذهن آسمانی اش خطور کرد و به رشته ی تحریر درآورد.در فصل چهارم این کتاب عرفانی، شهید مصطفی چمران در رثای همرزم و همراه همیشگی اش،شهید اکبر چهره قانی متنی عاشقانه تحریر کرده است.علاوه بر این ایشان در این فصل لحظه ی شهادت شهید چهر ه قانی را توصیف کرده است.این کتاب دارای فصول زیر است:مقدمه/نیایش/معرکه شرف و افتخار/انسان بازیافته/ انسانهای آزاده/آخر ای انسانها/عبور از خط و حرف آخر.

لینک دانلودPDF


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۴:۵۲
خادم الشُّهدا

 

پایگاه مردمی ارتش::«صبح یکشنبه رفتم اهواز. از آشفتگی و کلافگی سرهنگ سلیمی و بچه‌هایی که آنجا بودند، فهمیدیم که هیچ کاری انجام نشده، خیلی اوقاتم تلخ شد... در این بین بنی صدر از دزفول با من تماس گرفت، شاید هم من تماس گرفتم، گفتم چنین وضعی است و بچه‌ها هیچ کاری نکردند و تو دستوری بده
این متن  گفت‌وگوی حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای(مدظله العالی) با برنامه «خاطرات جبهه» سیمای جمهوری اسلامی ایران در سوم مهرماه 1363 است.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۱:۰۴
خادم الشُّهدا

شهید چهره‌قانی در اواخر سال 1359، در منطقه سوسنگرد و در کنار دکتر چمران به شهادت می‌رسد. دکتر  چمران در کتاب خود با نام «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست» کل عملیات سوسنگرد و در مطلبی با عنوان «معرکه شرف و افتخار» نحوه‌ی شهادت شهید اکبر چهره‌قانی را شرح می‌دهد. قسمتی از این نوشته شورانگیز را که مرتبط به شهادت شهید چهرقانی است، در اینجا می‌آوریم.

«... آنچه در اینجا مورد توجه است، سرگذشت شخصی من در این نبرد است که یک شهید (اکبر چهره‌قانی) و یک شاهد (اسدلله عسکری) به آن شهادت می‏دهند و ده‏ها نفر از دور ناظر آن صحنه عجیب و معجزه‏آسا بوده‏اند... سوسنگرد برای ما اهمیت خاصی دارد، زیرا معبر حمیدیه و اهواز است. دشمن به مدت چند روز سوسنگرد را محاصره کرده بود، و به شدت می‏کوبید. 500 نفر از رزمندگان ما در سوسنگرد، تا آخرین رمق خود جانانه، مقاومت می‏کردند و هر روز تلفاتی سنگین می‏دادند.

... در تاریخ 26/8/59 حمله ما ‎آغاز شد، برای آزاد کردن سوسنگرد.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۱۰:۵۶
خادم الشُّهدا