شــهیــدِ اکبــــــــر "تارنمای تخصصی شهید اکبر چهره قانی"

شــهیــدِ اکبــــــــر      "تارنمای تخصصی شهید اکبر چهره قانی"
طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهدای چهرقان» ثبت شده است

شهید اکبر چهره قانی و شهید مصطفی چمران(شهید اکبر چهره قانی در میان یاران و شهید دکتر مصطفی چمران)

اکبر عزیز ما نیز همراه دوستان دیگر خود وارد نبرد شرف و افتخار شد و همه جا حضورش مشهود بود و وجودش مثل خورشید می درخشید؛ تا سرانجام در شب تاسوعای حسینی، در نبرد معروف نجات بخش رزمندگان، در سوسنگرد شرکت کرد، مشتاقانه پیش می تاخت و هنگامی که گردوغبار نیروهای زرهی دشمن در چندصدمتری ما نمودار شد، سر از پا نمی شناخت، روحش از این قفس جهان به ستوه آمده بود، آرزوی پرواز داشت و شتابان به سوی شهادت پیش می رفت.(منبع:tebyan.net)

(بخشی از کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست/نوشته شهید چمران)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۳:۱۲
خادم الشُّهدا

شهید اکبر چهره قانی

(نفر سمت چپ:شهید اکبر چهره قانی)

هر کجا که طاغوتیان سرنوشت انقلاب را مورد تهدید قرار دادند، اکبر، جان خود را سپربلا کرد، در معرکه های سخت و خطرناک خرمشهر، و بعد در نبردهای خونین کردستان، از پاوه تا سردشت، همه جا، اکبر پیش قراول بود، همه جا حماسه خلق می کرد، همه جا ستارة رزمندگان از جان گذشته بود.هنگامی که صدام کثیف، به فرمان طاغوت ها و ابرقدرت ها به خاک عزیز ایران حمله کرد و نیروی کفر تا نزدیکی های اهواز پیش آمد، اکبر عزیز ما نیز همراه دوستان دیگر خود وارد نبرد شرف و افتخار شد و همه جا حضورش مشهود بود و وجودش مثل خورشید می درخشید.(منبع:tebyan.net)

(بخشی از کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست/نوشته شهید چمران)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۳ ، ۲۰:۲۷
خادم الشُّهدا

شهید اکبر چهره قانی ازنگاه امام خامنه ای(مدظله العالی)/مصاحبه در سال63  با شبکه اول سیما

دانلود fly

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۳ ، ۱۱:۵۸
خادم الشُّهدا

شهید اکبر چهره قانی(نفر اول از سمت راست:شهید اکبر چهره قانی)

اکبر، شهید بزرگوار ما، یک چنین زندگی آزاد و ثمربخشی را انتخاب کرده بود؛ آزاد و بدون ترس و وحشت از هیچ چیز و هیچ کس زندگی می کرد و فقط در مقابل خدا تسلیم بود و از هیچ قدرتی و ابرقدرتی نمی ترسید و زندگی دنیایی او و حیات اخروی او هر دو پربار و ثمربخش بود. را وقف راه خدا نمود و به همه جاذبه های زندگی و قید و بندهای حیات، پشت پا زد؛ آزاد زیست و آزادانه وارد معرکه نبرد شد و با سلطه شیطانی طاغوتیان به سختی درافتاد و همه جا در صحنه های جنگ حق و باطل، پیش قراول مبارزان از جان گذشته بود.(منبع:tebyan.net)

(بخشی از کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست/نوشته شهید چمران)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۳:۰۰
خادم الشُّهدا

شهید اکبر چهره قانی(شهید اکبر چهره قانی در حال بازگشت از ماموریت شناسایی که با هلی کوپتر انجام می شد)

تیراندازی شروع شد و توپ و موشک به سمت ما باریدن گرفت. من نیز مشغول مانور وحرکت بودم، گویی خواب و خیال بود، تانک ها و کماندوها فقط اشباحی بودند که در ذهنم می لولیدند، و من نیز بدون اختیار و ارادة خود، بر روی زمین می غلطیدم و می خزیدم و به اطراف تیراندازی می کردم و دیگر به اکبر توجهی نداشتم، فقط می دیدم که جز تیراندازی من صدای تیراندازی دیگری شنیده نمی شود؛ و تقریباً یقین کردم که اکبر عزیزم به شهادت رسیده است.(منبع:tebyan.net)

(بخشی از کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست/نوشته شهید چمران)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۳ ، ۱۱:۰۸
خادم الشُّهدا

بیاد شهید اکبر چهرقانی

"خونی پاکتر از شبنم گلبرگ های سرخ سحر"

نوشته : فاطمه نواب صفوی

اکبر...!همرزم شهیدم ،ای مسافر دیار حسین ! به دست های گلگونم می نگرم که از خون پاک و سرخ تو رنگ گرفته است ،خونی پاک تر از چشمه های زلال کوهستان ها و صافتر از شبنم گل برگ های سرخ سحر.

خونی که از چشمه ی قلبی بیرون ریخته که با صداقت تر از نسیم صبح و سوزنده تر از خشم خورشید است.خون قلبی پر از مهر پر از عشق پراز ایمان و ایثار و خشم .چهره ی زیبای شهیدت را رنگ کرده است.آه ... برادر همسنگرم چه بگویم ... لبخند زیبایی که بر لبهایت نقش بسته است حکایت از رضایتی است که گویی سر در آغوش یار ،جان سپرده ای که می دانم همه ی شهیدان سر در آغوش حسین اند که جان می بازند.

به سیمای باصلابتت و قامت رشیدت می نگرم که نشانگری است از علی اکبر حسین .

خدایا!.. بنگر که چگونه گل های ما ،در خون خود به یاد حسینت می غلطند بنگر که دلاوران ما چگونه در راهت و بخاطرت جان می بازند... آه ! خدایا او نیز قربانی دیگری است... که همانند هزاران حماسه آفرین این مرز و بوم ایثار را به زیباترین و باشکوه ترین نوع خود به ملتش  و به همه تاریخ نشان دادو هستی اش را در طبق عشق به قربانگاه عشق فرستاد ...زیرا که خود برتر ازهمه ی تاریخ بود زیرا اینانند که سازنده ی تاریخند.

سلام برتو ای مسافر دیار حسین ،سلام بر تو ای ناصرآل محمد .چه زود بار سفربستی و به سوی معبودت پرواز نمودی و در فضای لایتناهی آنچنان اوج گرفتی که همه ی هستی در جلو دیدگانت کوچک و کوچک تر شد و تا جایی که در بالاترین نقطه ی اوج همه ی دنیا در مردمک چشمت هیچ شد!تو کوتاه ترین راه رسیدن به خدایت را طی نمودی که شهادت نزدیک ترین راه رسیدن به الله است .اکبر شهید!تو نیز همانند همه ی شهیدان ،عاشورای حسین را زنده کرده و در شریان های انقلابمان با خون پاکت زندگی تازه تر بخشیدی زیرا که خون شهیدان زیتونی است که چراغ انقلابمان را فروزانتر نماید .

ای مسافر دیار حسین !اکبر عزیز !چه خوب می دانستی که برای  رسیدن به معشوق  پروانه وار ازتیرگی گریخته و با شعله ی شمع ازلی بال هایت را سوزاندی زیرا که هرگز پذیرای تیرگی نبودی ...

توبه همه شهیدان ثابت نمودی که شمعی را که از سوختن خود در تیرگی و سنگینی این زمان پر از درد برافروختند هزاران بار فروزنده تر از آنهائیست که تنها دشنام به سیاهی می دهند و سخن می گویندزیرا هرچند صدای دشنامشان بلند باشد ،فریاد لب های بسته و فریاد سکوتت که از شعله های گرم خونت بر میخیزد خروشان تر و کوبنده تر است.

فاطمه نواب صفوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۳ ، ۱۰:۲۷
خادم الشُّهدا

شهید اکبر چهره قانیدو یار وفادار در کنار همدیگر(شهید اکبر چهره قانی و شهید دکتر مصطفی چمران)

اکبرم! برادرم! مهربانم! هم رزمم! هم سنگرم! شربت شهادت بر تو گوارا باد. تو می گفتی محافظ منی و نمی خواهی لحظه ای از من جدا شوی، و گاه گاهی که تنها بیرون می رفتم بشدت عصبانی می شدی و تندی می کردی. اکنون چگونه است که مرا تنها گذاشتی.....(منبع:tebyan.net)

(بخشی از کتاب رقصی چنین میانه میدانم آرزوست/نوشته شهید چمران)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۳ ، ۲۲:۳۲
خادم الشُّهدا

مصاحبه خانم میرلوحی فرزند شهید نواب صفوی و همرزم شهید اکبر چهره قانی با مجله"خانواده و زنان" درباره روحیه شید اکبر چهره قانی و نحوه شهادت ایشان:

اکبر چهرقانی و چند نفر دیگر در جیپ روباز دنبال ما می آمدند. در حین حرکت با هم شوخی می کردند. از هم سبقت می گرفتند. تا به محلی رسیدیم که درگیری خیلی شدید بود. حرکت کردیم. به کنار جاده اهواز ـ سوسنگرد رسیدیم. دکتر به من گفته بود برو نیروهای لبنانی را بیاور. احساس کردم دکتر مرا دنبال چیزی می فرستد که در خط نباشم. تا من بروم و لبنانیها را از آن خط به اینجا بیاورم، طول می کشد و بنابراین دنبال دکتر رفتم و با فاصله 10 ـ 5 دقیقه عقب تر از او حرکت می کردم. درگیری آن روز آنقدر عجیب بود که حد نداشت....

متن کامل در ادامه مطلب

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۸:۵۴
خادم الشُّهدا